بود عبدالوکیل آنکس ز اطیاب
که بیند حق بصورتهای اسباب
بود او فاعل اندر کل افعال
محول دست تقدیرش در احوال
امورات جهانرا خلق محجوب
بر اسبابست پندارند منسوب
از آن غافل که بی تدبیر فاعل
بود اسبابها بیکار و باطل
چود اعضائی که در جنبش ز جانند
چو روح از تن جدا شد ناتوانند
کسی کاسباب را نابود بیند
مسبب را در آن موجود بیند
بحق باشد توکل در امورش
نه اسباب از حق اندازد بدورش
بچشم آید سببها بس علیلش
گذارد باز کار او با وکیلش
توکل بر مسبب جوید از دل
که میبیند سببها را معطل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.