تا شدی ای دوست از کنار صفایی
شد چو دل از کف ز دل قرار صفایی
بو که کند بخت رهبری که دگر بار
بر سر کویت فتد گذار صفایی
سعد سعیدش نبود ورنه از آن در
نیست جدایی به اختیار صفایی
با همه ضعف احتمال بار فراقت
صبر مفرما که نیست کار صفایی
دی رود ار صد ره و بهار درآید
بی تو کجا بشکفد بهار صفایی
کی ننشیند مرا به جای تو در دل
مهر تو کافی است غمگسار صفایی
در دو جهانم بتی به جز تو نباید
یاد جمالت بس است یار صفایی
گوی بدان ترک تندخو که بیاموز
طرز وفا داری از نگار صفایی
شکر خدا کاین صنم ز لطف برانداخت
رسم شکایت به روزگار صفایی
گفتیت از در چو صبح عید درآیم
تا چه کند حکم کردگار صفایی
از اثر داغ عشق بعد شهادت
خون چکد از سبزه ی مزار صفایی
باشد اگر لطف دوست با همه نقصان
نور صفایی زند به نار صفایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.