سر به فتراکم نخواهی بست بعد از جانسپاری
تا مرا باز از رقیبان حاصل آید شرمساری
گر ز خویشم رانده بودی خو به حرمان کرده بودم
نیست الا ناامیدی حاصل امیدواری
جز دل من کز پی زلف دلاویز تو خون شد
حاش لله خون ندیدم خیزد از مشک تتاری
دفع غم را می خورم و امید کاندازد به حشرم
عدل حق برگردن هجران گناه می گساری
گل کنم ز اشک آستانت و آستین ها گوهر آرم
دانم ار وصلت به زر گردد میسر یا به زاری
در شب هجران به خود پیچیم چون زلف تو تا کی
دل ز رشک بی قراران من زتاب بی قراری
نذر کردم تا فرو ریزم به مزد شست و بازو
جان به پاس قاتل ار بیرون برم زین زخم کاری
خواری اغیار بردم تا عزیز آیم دریغا
شد همینم پیش یاران مایهٔ بیاعتباری
راز دل آخر صفایی اوفتاد از پرده بیرون
ز آستین چندانکه کردم در نظرها پرده داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش بوَد یاری و یاری بر کنار سبزه زاری
مهربانان روی بر هم وز حسودان بر کناری
هر که را با دلستانی عیش میافتد زمانی
گو غنیمت دان که دیگر دیر دیر افتد شکاری
راحت جان است رفتن با دلارامی به صحرا
[...]
دلبرا با ما سر پیوند داری یا نداری
راست برگو الله الله راست داری یا نداری
عیب نتوان کرد باید سر به مسکینی نهادن
گر به پیوند چو من شوریده ای سر در نیاری
با تو ما باری به یک دل در میان داریم صد جان
[...]
پادشاهست آنکه دارد در چنین خرم بهاری
ساقیی سرمست و جامی، مطربی موزون و یاری
نوش کن جام صبوح و کوش کز شاخ گلتر
بلبلی هر دم بنالد، بلکه چون بلبل هزاری
چون به دستم باده دادی شیر گیرم کن به شادی
[...]
در زمستان بر امید آنکه باز آید بهاری
عاشق گل را بباید ساختن با نوک خاری
دوستان پرسند کآخر در چه کاری در چه کارم
می گذارم عمر خود را بر امید انتظاری
بارها بار فراقت بردهام بر گردن جان
[...]
چرب و شیرین، نغز و رنگین دل پذیری جان گواری
نوش زنبوری چه سود آوخ که بر من نیش ماری
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.