من اول ره که رفتار تو دیدم
به درد این گرفتاران رسیدم
به دستی دامن از دستم کشیدی
که از دستت گریبان ها دریدم
به هشیاری شکستم شیشه و جام
شراب از چشم سرمستت کشیدم
ز قتلم تا دگر نایی پشیمان
به زیر تیغت اینسان آرمیدم
شهم در ششدر نرد غمت مات
به دل تا مهره ی مهر تو چیدم
به میدان بلا از تیر مژگان
چو ابروی کمان دارت خمیدم
ز حرمان من آخر حاصلت چیست
مکن چندین خدا را ناامیدم
فشانم باد را برخاک ره جان
رساند از وصالت گر نویدم
به شوق قتل خود زان دست مخضوب
نماید تیغ خنجر برگ بیدم
به قیدی دل برو بستم صفایی
که از قید دو عالم وارهیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چنان چون من ز تو شادی ندیدم
ز دیدارت همه تلخی چشیدم
نصیحتهای هاتف چون شنیدم
چو هاتف روی در خلوت کشیدم
از آن از خدمتت دوری گزیدم
که خود را لایق خدمت ندیدم
ایا یاری که در تو ناپدیدم
تو را شکل عجب در خواب دیدم
چو خاتونان مصر از عشق یوسف
ترنج و دست بیخود می بریدم
کجا آن مه کجا آن چشم دوشین
[...]
ز تو صد فتنه بر جان پیش دیدم
چنین باشد چو گفت دل شنیدم
گذر کردم به بازار جمالت
دلی بفروختم، جانی خریدم
جهانی کشته ای از من مکن ننگ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.