قلم تا سر ز سودای تو درکرد
ورق را رخ ز خون دیده تر کرد
همان دود سیه کز خامه برخاست
از این آتش جهانی را خبر کرد
به فر حسن جانان عشق جان سوز
مرا با فرط گم نامی سمر کرد
غم آن یار هر جایی دریغا
که آخر همچو خویشم دربدر کرد
به نامیزد مهی کز یک تجلی
جهان رامات و حیران سر به سر کرد
به زنجیر سر زلفش در آن روی
مرا از زلف خود دیوانه تر کرد
ز غم شادم که هر دم ز اشک و رخسار
کنار و دامنم پر سیم و زر کرد
دلم تا بر کمر دیدت سر زلف
چو زلف سرکشت رو برکمر کرد
نه من تنها ز لعلت می خورم خون
لبت یاقوت را خون درجگر کرد
دهانت بس که مطبوع است و شیرین
ز غیرت زهره در کام شکر کرد
صفایی در غمش مردیم و رستیم
اجل غوغای ما را مختصر کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو از توران سوی ایران سفر کرد
چو کیخسرو به جیحون بر گذر کرد
شمالی باد چون بر گل گذر کرد
نسیم گل بباغ اندر اثر کرد.
تب دوشین در آن بت چون اثر کرد
مرا فرمود و هم در شب خبر کرد
برفتم دست و لب خایان که یارب
چه تب بود اینکه در جانان اثر کرد
بدیدم زرد رویش گرم و لرزان
[...]
دگر باره چو شیرین دیده بر کرد
در آن تمثال روحانی نظر کرد
لبانم نیم شب تا روز تر کرد
نسیم آمد دهانم پر ز زر کرد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.