آن آفرین جهان که نگهدار عالم است
هر دلبر زمانه هم اغیار عالم است
چشمی که وا ز کثرت غفلت نمی شود
تا روز حشر دیدهٔ پندار عالم است
نازم به آن بتی که به هر پا گذاشتن
صد گام پیش از پی آزار عالم است
در قید ماست عالم و ما حظ نمی کنیم
ای وای بر کسی که گرفتار عالم است
هر ذره ای ز مهر رخش رقص می کند
کافر بود کسی که در انکار عالم است
گردون، متاع کینه فروشد به مشتری
روزی که مهر بر سر بازار عالم است
چشم گدا به این همه تنگی و خیرگی
سیری ندیده، سیر ز دیدار عالم است
منت ز آب و گل نکشد دل چو شد خراب
کاین خانه بی نیاز ز معمار عالم است
در آفتاب حشر سعیدا چه می کند
آن کس که سایه پرور دیوار عالم است؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر چند چشم مست تو هشیار عالم است
با بوالهوس شراب مخور، کار عالم است
از درد عشق، روی به خوناب شسته ای است
هر گل که در سراسر گلزار عالم است
دیوانه ای که چشم غزالش پلنگ بود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.