پا چو مجنون جمع اگر در دامن صحرا کنی
می توانی رام لیلی را ز استغنا کنی
بی تأمل می کنی در کار باطل عمر صرف
چون به کار حق رسی امروز را فردا کنی
کار خود را راست کن با قامت همچون الف
با قد خم چون میسر نیست سر بالا کنی
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
پا چو مجنون جمع اگر در دامن صحرا کنی
می توانی رام لیلی را ز استغنا کنی
بی تأمل می کنی در کار باطل عمر صرف
چون به کار حق رسی امروز را فردا کنی
کار خود را راست کن با قامت همچون الف
با قد خم چون میسر نیست سر بالا کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
در فنون شاعری جامی ز حد بردی سخن
وقت آن آمد که در کنج خموشی جا کنی
پیر گشتی در سواد شعر بردن با بیاض
چون قلم ترسم که روزی سر درین سودا کنی
مایه مدح و غزل دانی که هست اکثر دروغ
[...]
چند ای دل نامه وصف بتان املا کنی
ذکر خوبان پری رخسار مه سیما کنی
گه زنی از غمزه مردم کش خون ریز دم
گه زبان در مدح لعل در افشان گویا کنی
گه ز شوق خال داغی بر دل پر خون نهی
[...]
بی تائمل صرف نقد وقت در دنیا کنی
چون به کار حق رسی امروز را فردا کنی
دست خود از چرک دنیا گر توانی پاک شست
دست در یک کاسه با خورشید چون عیسی کنی
سنبل و ریحان شود در خوابگاه نیستی
[...]
همچو شمشیر ای پسر گر جوهری پیدا کنی
میتوانی جای خود را در دلی پیدا کنی
چهرهای چون برگ گل داری تنی چون بوی گل
حیف اگر جز در دل اهل محبّت جا کنی
سینة آیینه داری در درون پیرهن
[...]
پیش از آن کاندر سردار ملامت جا کنی
طعنه مخلوق رابر گوش جان اصغا کنی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.