غزل شمارهٔ ۱۴
دوتما اول گل دامنین محشر گونینده جان ایچون
قیلما یوزسیزلیق نگارایلن بیر آووج قان ایچون
آچماگیل آغزین گورنده خال مشکین دانه سی
اگمه باش پرگار تک هر نقطه یه دوران ایچون
یولداش اولدورکیم قارا گونلرده یولدان چیخماسون
کسمه یولداشدان خضر تک چشمه حیوان ایچون
ینگی آی باشین اگر خورشیده تا اولسون تمام
ساده دل بیلمز که بسلر ئوزینی نقصان ایچون
مشرب ایچون قویماگیل الدن عنان اختیار
خام لیغدان آتینی ئولدورمه گیل میدان ایچون
حسن جولانیندان ال کسمکدور آروادلار ایشی
کس ئوزیندن مردلر تک یوسف کنعان ایچون
منت ایلن دیریلیک صائب ئولومدن دور بتر
جان وئرورلر اهلِ غیرت دردِ بیدرمان ایچون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
به جان سوگندت میدهم دامن گل را روز رستاخیز نگیر. برای یک کف دست خون بیآبرویی نکن.
همسفر آن است که در روز سختی از راه بیرون نشود. همچون خضر صرف رسیدن به چشمهٔ آب حیات از همراهت جدا نشو.
صائب، منتکشی از مرگ هم بدتر است. اهل غیرت برای درد بیدرمان جان میدهند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.