مرکزِ خاک است گردون آسمانِ عشق را
لامکان یک پله باشد آستانِ عشق را
تا چه آید، روشن است، از دستِ این یک قبضه خاک
چرخ نتوانست زه کردن کمانِ عشق را
گفتگوی عاشقی لاحولِ بیدردان بود
عقل نتواند شنیدن داستانِ عشق را
پیش ازین اینجا نمک را قیمتِ الماس بود
شورِ من کانِ ملاحت ساخت خوانِ عشق را
روز و شب ظاهر به داغ کهنه و نو میشود
نیست ماه و آفتابی آسمانِ عشق را
گرمرفتاری چراغِ پیشِ پای ما بس است
مشعلِ دیگر چه حاجت کاروانِ عشق را
آسمان را رعشهٔ هیبت به خاک انداخته است
کیست تا بر سر کشد رطلِ گرانِ عشق را
خاک را چون باد نعلِ جستجو در آتش است
نیست آسایش زمین و آسمانِ عشق را
شکرلله صائب از اقبالِ همت، عاقبت
مهربانِ خویش کردم قهرمانِ عشق را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نیست ماه و آفتابی آسمان عشق را
روشنی از آه باشد دودمان عشق را
فیض ماه نو ز شمشیر شهادت می برند
خون حنای عید باشد کشتگان عشق را
از دل سرگشته ام هر ذره ای در عالمی است
[...]
لاله می روید ز بستر ناتوان عشق را
شعله پرورده است مغز استخوان عشق را
مهر خاموشی است بر عنوان این سربسته راز
نیست با گوش و زبان کاری بیان عشق را
راز دل از بیزبانی بیشتر گل می کند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.