رفت تا مجنون ز دشت عشق مردی برنخاست
مرد چبود، می توانم گفت گردی برنخاست
زان مسلم شد به گردون دعوی مردانگی
کز زمین سفله پرور، هم نبردی برنخاست
درد تنهایی غبارم را بیابانگرد ساخت
بهر تسکین دل من اهل دردی برنخاست
عشق تردست ترا نازم که در هر جلوه ای
کرد ویران یک جهان دل را و گردی برنخاست
ابر پیری گشت بر بام و درت کافور بار
وز دل سنگ تو صائب آه سردی برنخاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.