یک بار بی خبر به شبستان من درآ
چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ
از دوریت چو شام غریبان گرفته ایم
از در گشاده روی چو صبح وطن درآ
تا چند در لباس توان کرد عرض حال؟
یک ره به خلوتم به ته پیرهن درآ
مانند شمع، جامه فانوس شرم را
بیرون در گذار و به این انجمن درآ
خونین دلان ز شوق لقای تو سوختند
خندان تر از سهیل به خاک یمن درآ
دست و دلم ز دیدنت از کار رفته است
بند قبا گشوده به آغوش من درآ
آیینه را ز صحبت طوطی گزیر نیست
ای سنگدل به صائب شیرین سخن درآ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای شهسوار، نرم ترک ران سمند را
بین زیر پای دیده این مستمند را
تا مردمان ترنج نبرند و دست هم
یوسف رخا، کشیده ترک ران سمند را
سرو بلند را نرسد دست بر سرت
[...]
آن نقش بین که فتنه کند نقش بند را
و آن لعل لب که نرخ شکستست قند را
پندم مده که تا بشنیدم حدیث دوست
در گوش من مجال نماندست پند را
چون از کمند عشق امید خلاص نیست
[...]
می زیر دست خود نکند هوشمند را
پروای سیل نیست زمین بلند را
گردون همیشه پست کند ارجمند را
اینست رسم و قاعده چرخ بلند را
باشد به گردن همه محکم کمند آز
مرد آن بود که میگسلد این کمند را
بس سرکش است جان برادر سمند نفس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.