گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

ای غنچه‌لب که سر به گریبان کشیده‌ای

در پرده‌ای و پرده عالم دریده‌ای

برق سبک‌عنانی و کوه گران رکاب

در هیچ جا نه و همه جا آرمیده‌ای

تمکین لفظ و شوخی معنی است در تو جمع

در جلوه‌ای و پای به دامن کشیده‌ای

صد پیرهن غریب‌تر از یوسفی به حسن

در مصر ساکنی و به کنعان رسیده‌ای

چشم بد از تو دور که چون طفل اشک من

هر کوچه‌ای که هست به عالم، دویده‌ای

در پله غرور تو دل گرچه بی‌بهاست

ارزان مده ز دست که یوسف خریده‌ای

غیر از نگاه عجز که از دور می‌کند

ای سنگدل ز صائب مسکین چه دیده‌ای؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode