گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

از زهر چشم، چشم من زار بسته ای

راه عیادت از چه به بیمار بسته ای؟

راه هزار قافله دل می زند به مکر

از شرم پرده ای که به رخسار بسته ای

قانع به یک نظاره خشکیم ما ز دور

بر روی ما چرا در گلزار بسته ای؟

نه حرف می زنی، نه نگه می کنی، نه ناز

بر من در امید به یکبار بسته ای

شبنم ز گلشن تو نظر آب چون دهد؟

کز شرم، چشم رخنه دیوار بسته ای

چون قیمت تو در گره روزگار نیست

از روی لطف راه خریدار بسته ای

صائب ز یار از ته دل نیست شکوه ات

این نغمه را به زور بر این تار بسته ای

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode