تا کرد خانه از رخ او روشن آینه
گیرد ز آفتاب به گل روزن آینه
جوهر مکن خیال، که از بیم غمزه اش
پوشیده است زیر قبا جوشن آینه
در دیده نظارگیان جمال تو
بی نور تر ز خانه بی روزن آینه
در روشنی به جبهه خوبان نمی رسد
گیرد اگر چراغ ته دامن آینه
رفتم سیاه نامه ازین تیره خاکدان
بردم جلا نداده ازین گلخن آینه
روشندلان به نیم نفس تیره می شوند
یک شبنم فسرده و صد خرمن آینه
آورد چشم من به هوای خطش غبار
افشاند آن عبیر به پیراهن آینه
تا این غزل ز خامه صائب نبست نقش
روشن نشد که ذهن کند روشن آینه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.