گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

دل ز غفلت چون خودآرایان به رنگ و بو منه

چون گل از هر شبنمی آیینه بر زانو منه

نام خود را کوهکن کرد از سبکدستی بلند

دست خود بر روی هم ای آهنین بازو منه

بستر بیگانه را هر تار، مار خفته ای است

جز به خاک ای زاده خاک سیه پهلو منه

جوهر بیگانه ای این تیغ را در کار نیست

بندی از چین جبین هر لحظه بر ابرو منه

برنمی دارد شراکت، حسن یکتا آمده است

چشم بگشا نام لیلی را به هر آهو منه

بلبلان را دل به دست آور به شکرخنده ای

از خجالت غنچه آسا دست خود بر رو منه

پاس وقت صحبت نازک‌خیالان را بدار

بی‌طلب در خلوت ارباب معنی رو منه

نبض جان را نیست جز دست مسیحا محرمی

شانه ای غیر از دل صدچاک بر گیسو منه

شیرمردان را کمی صائب فزونی جسته اند

رتبه خود را برابر با سگ آن کو منه

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode