گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

ای فتنه سایه پرور سرو روان تو

مه در کمند کاکل عنبرفشان تو

از خاک چون تو شاخ گلی برنخاسته است

بر سرو، کج نگاه کند باغبان تو

خون خورده شرم تا چمنت را رسانده است

رنگ حجاب می چکد از ارغوان تو

صد ترکش از خدنگ ملامت برد به خاک

خورشید اگر بلند شود در زمان تو

مردم در آرزوی شبیخون بوسه ای

یارب به خواب مرگ رود پاسبان تو!

خورشید عمر من به لب بام بوسه زد

تا کی به حرف مهر نگردد زبان تو؟

شرمت به پاسبان خط آزادگی دهد

در پای سرو خواب کند باغبان تو

ننموده خویش را و دل از من ربوده است

بسیار نازک است ادای میان تو

حاجت به خاک کردن دام فریب نیست

صائب برون نمی رود از گلستان تو

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode