به خاک و خون نکشد خصمیِ زمانه مرا
که تیرِ کج گذرد راست از نشانه مرا
درین ریاض من آن بلبلِ زمینگیرم
که نیست جز گرهِ بالِ خویش دانه مرا
کجاست حلقهٔ دامیّ و گوشهٔ قفسی؟
که مار شد خس و خاشاک آشیانه مرا
بلاست خوابِ پریشان دراز چون گردد
چه دلخوشی بود از عمرِ جاودانه مرا؟
چو آفتاب مرا نیست سیم و زر در کار
که هست چهرهٔ زرین خود، خزانه مرا
به غیر گَردِ یتیمی نمانده چون گوهر
امیدِ ساحل ازین بحرِ بیکرانه مرا
عجب که راه به سروقتِ من برد درمان
چنین که درد گرفته است در میانه مرا
چگونه پای به دامن کشم درین وادی
که موجِ ریگِ روان است تازیانه مرا
به خاکِ شوره کند تخمِ پاک را باطل
ستمگری که برون آورد ز خانه مرا
به ابرِ رحمتِ این بحر، چشمِ بد مرساد!
که چون صدف ز گهر کرد آب و دانه مرا
چنان فسرده ز وضعِ جهان شدم صائب
که نیست لذّت از اشعارِ عاشقانه مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مران به عنف خدا را ز آستانه مرا
مکش به تیغ جدایی به هر بهانه مرا
نخست طایر گلزار قدسیان بودیم
محبت تو جدا کرد از آشیانه مرا
مقیم صومعه بودم به عالم لاهوت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.