گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

بس که شبها چین غم می چیند از ابروی من

موج جوهر می زند آیینه زانوی من

بی تو گر پهلو به روی بستر خارا نهم

اضطراب دل زند صد سنگ بر پهلوی من

پنجه دعوی بتابم تیشه فولاد را

بسته تا پیکان او تعویذ بر بازوی من

سهل باشد خار مژگان گر به چشمم سبز شد

شیشه می می کشد قد در کنار جوی من

بس که آمد پا به سنگ محنتم در روزگار

رفته رفته سنگ شد همکاسه زانوی من

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode