عشقبازی بود دایم در جهان آیین من
چون سمندر بود از آتش بستر و بالین من
می شود در بستر تفسیده من گل گلاب
می گدازد شمع را سرگرمی بالین من
فارغ از فکر مکافاتم که خصم کینه جو
زنده زیر خاک باشد از غبار کین من
خواب این دلمردگان از مرگ سنگین تر بود
ورنه خون مرده گردد زنده از تلقین من
بر دل پر شور من دست نوازش بیهده است
پنجه مرجان چو دریا کی دهد تسکین من؟
نیست یک دل کز ملال خاطرم دلگیر نیست
باغ را در بسته دارد غنچه غمگین من
تلخکامی نیست چون من در میان خستگان
زهر چشم یار باشد شربت شیرین من
صائب از غیرت شود خون مشک در ناف غزال
هر کجا در جلوه آید خامه مشکین من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.