گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

مغز را آشفته می سازد دل پر شور من

پنبه برمی دارد از مینا می منصور من

جای حیرت نیست گر در خم نمی گیرد قرار

پاره شد زنجیر تاک از باده پر زور من

گرچه از داغ است در زیر سیاهی سینه ام

آب می گردد به چشم آفتاب از نور من

دامن دشت قناعت باغ و بستان من است

از کف دست سلیمان می گریزد مور من

گرچه بر من فکر روزی زندگی را تلخ ساخت

شش جهت شان عسل گردید از زنبور من

آه گرمی بود کز بی طاقتی قد می کشید

داشت شمعی بر سر بالین اگر رنجور من

سوده الماس می دارند از زخمم دریغ

آه اگر می خواست مرهم از کسی ناسور من

وای بر من گر نمی شد با هزاران زخم و داغ

سرد مهری های یاران مرهم کافور من

شد سیاهی صائب از داغ درون لاله محو

کی ندانم صبح خواهد شد شب دیجور من

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode