گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

زین نه صدف به روشنی دل گذشته ام

چون بحر بیکنار ز ساحل گذشته ام

مجنون به گرد من نرسد در گذشتگی

چون گردباد، راست ز محمل گذشته ام

از دیر و کعبه نیست خبر رهرو مرا

چون برق بر سیاهی منزل گذشته ام

دلبستگی به سایه مرا سنگ ره شده است

چون سرو و بید اگر چه ز حاصل گذشته ام

صید زبون چه عذر تواند ز تیغ خو است؟

در حشر چشم بسته ز قاتل گذشته ام

ظلم است بنده کردن آزادگان به جود

از راه رحم، خشک ز سایل گذشته ام

چون موج، قدردانی دریاست مطلبم

گاهی اگر به دامن ساحل گذشته ام

سایل به بی نیازی من نیست در جهان

لب بسته بارها ز در دل گذشته ام

صائب شده است سرمه نفس در گلوی من

تا از حجاب عالم باطل گذشته ام