نقد جان در بغل از بهر نثار آمده ایم
همه جا رقص کنان همچو شرار آمده ایم
عشق استاده و ما جای دگر مشغولیم
به طواف حرم از بهر شکار آمده ایم
نقد جان چیست که در راه فنا نتوان باخت؟
ما درین کار به صد حرص شرار آمده ایم
برگ ما لخت جگر، میوه ما بار دل است
ما چه نخلیم ندانیم به بار آمده ایم
چشم باطن بگشا، رم مخور از ظاهر ما
گنج عشقیم که در کسوت مار آمده ایم
چهره عیش در آیینه ما ننموده است
تا به این خانه پر گرد و غبار آمده ایم
پرده سنگ خطر دامن ساحل بوده است
دل ما خوش که ز دریا به کنار آمده ایم
نیست یک نقطه بیکار درین صفحه خاک
ما درین غمکده یارب به چه کار آمده ایم
چون گل از خاک به نظاره رویش صائب
با طبقهای پر از زر نثار آمده ایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرنه آنست که جوینده یار آمده ایم؟
پس درین دیر مغان ما بچه کار آمده ایم
بگذر از قصه تعطیل، که تعطیلی نیست
باز شاهیم که این جا بشکار آمده ایم
بهر حکمت اگر افتد دو سه روزی مهلی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.