گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

به نظربازی از آن تنگ شکر ساخته‌ام

به همین رشته ز دریای گهر ساخته‌ام

زیر یک پیرهنم در همه جا با یوسف

من که زان یار گرامی به خبر ساخته‌ام

چون به آسانی از آن نخل کنم قطع امید؟

دهنی تلخ به امید ثمر ساخته‌ام

شعله عشق محال است به من پردازد

جگر سوخته را دام شرر ساخته‌ام

دل سودایی من روشن از آن است که من

همچو شمع از تن خود زاد سفر ساخته‌ام

نیست ممکن که دری بر رخ من نگشاید

این کلیدی که من از آه سحر ساخته‌ام

خاکساری ز شکایت دهنم دوخته است

نقش پایم که به هر راهگذر ساخته‌ام

ناامید از شب اندوه مباشید که من

بارها از نفس سوخته پر ساخته‌ام

زهر اگر در قدحم هم‌نفسان ریخته‌اند

به سبکدستی تسلیم شکر ساخته‌ام

منم آن لاله که از نعمت الوان جهان

با دل سوخته و خون جگر ساخته‌ام

منم آن موج سبک‌سیر که از بی‌خبری

هر نفس دام تماشای دگر ساخته‌ام

موی بر پیکر من حلقه زنار شده است

دست خود تا به میان تو کمر ساخته‌ام

زان ربایند ز هم جوهریانم صائب

که به یک قطره ز دریا چو گهر ساخته‌ام

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode