گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

پریشان خاطری آماده از صد رهگذر دارد

صف آهی چو مژگان متصل پیش نظر دارم

به هر جا جلوه گر گردی نه ای از چشم من غایب

که چشم انتظار از نفش پا در هرگذر دارم

ز شوخی می شود از دیده حیران من غایب

اگر صد نسخه زان رخسار، چون آیینه بردارم

نفس در سینه برق سبک جولان گره گردد

اگر بیرون دهم خاری که پنهان در جگر دارم

مرا بگذار با خار ملامت ای سلامت رو

که من بی خار هیهات است پا از جای بردارم

عجب دارم درین دریا به فریادم رسید گوشی

که من گوش صدفها را گرانبار از گهر دارم

به همواری مشو از بحر لنگر دار من ایمن

که تیغ آبدار موج در زیر سپر دارم

چو ماهی گرچه در ظاهر گرفتندم به سیم و زر

ز هر فلسی نهان در پوست چندین نیشتر دارم

به خورشید درختان می رسم چون قطره شبنم

اگر صائب زوری گلعذاران چشم بردارم