گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

زبیتابی عنان خواهش دل را چسان پیچم

که من چون تاب می خواهم بر آن موی میان پیچم

چنان گستاخ گشتم چون نسیم از پاکدامانی

که دست شاخ گل را در حضور باغبان پیچم

اگر چون قطره شبنم کند از گل مرا بستر

چو مو بر روی آتش دور از آن نازک میان پیچم

حدیث روی او در پرده خورشید و مه گویم

زبیم چشم بد گل را در اوراق خزان پیچم

بهشت نسیه دارد مشتری بسیار چون زاهد

به نقد امروز در دامان آن سرو روان پیچم

به جرم خنده ای کز من نصیب دیگران گردد

درین بستانسرا تا کی به خود چون زعفران پیچم

ندارم چون همای سخت جان اندیشه روزی

که گردد نرمتر از مغز اگر براستخوان پیچم

اگر از قهرمان عشق یابم سایه دستی

بساط هر دو عالم را بهم در یک زمان پیچم

نسوزد زین گلستان غنچه ای را دل به من صائب

تمام عمر اگر بر خویش چون آب روان پیچم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode