شد ز زنجیر فزون شور جنون مجنون را
موج بال و پر رفتار شود جیحون را
گل ابری چه قدر آب ز دریا گیرد؟
نکند دیده سبکبار دل پر خون را
گوشه عافیتی صافدلان را کافی است
خم خالی است بس از میکده افلاطون را
سرو را باری اگر هست، همین بار دل است
برگ عیش از کف افسوس بود موزون را
تشنه را موج ز کوثر نکند رو گردان
عاشق از خط نکند ترک، لب میگون را
ناگواری ز بخیلان نبرد بیرون مرگ
تا قیامت نکند هضم، زمین قارون را
باده من بود از خون دل خود صائب
سنگ اطفال بود نقل، من مجنون را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
طاقت بار ملامت نبود گردون را
وین شرف شیفتگان راست نه هر مادون را
من دل سوخته با این همه خامان چه کنم
نافه را بوی بود نی جگر پر خون را
ماه تا روی مبارک به کسی بنماید
[...]
مالک المک شوم چون ز جنون هامون را
در روش غاشیه بردوش نهم مجنون را
گر نه آیینهٔ روی تو برابر باشد
آه من تیره کند آینهٔ گردون را
گر تصرف نکند عشوهٔ خوبان در دل
[...]
گر کشم بر رخ دریا مژة پرخون را
غوطهها در عرق شرم دهم جیحون را
عجب از جاذبة عشق که از یکرنگی
طوق لیلی نکند سلسلة مجنون را
رتبة کوهکن این بس که کشیدست بدوش
[...]
خبر از حی مگر آورده کسی مجنون را
که گشوده بره قافله جوی خون را
از پی پرسش دل سلسله موئی آمد
تا که زنجیر فرستاد دگر مجنون را
گریه از کشته شدن نیست از آن میگریم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.