گنجور

 
صائب تبریزی

خنده کردی درگلستان تازه شد ایمان گل

آتش بیطاقتی بالا گرفت از جان گل

رخنه ای تا هست فیض آفتاب حسن هست

بلبل ما در قفس مست است از احسان گل

بلبلان را در میان آب و آتش غوطه داد

گریه رسوای شبنم خنده پنهان گل

حسن می باید که باشد عشق گو هرگز مباش

صد قفس بال و پر بلبل بلا گردان گل

ای نسیم مرگ با باد خزان همراه باش

عندلیب ما ندارد طاقت هجران گل

یاد ایامی که می بست از محبت باغبان

گوشه دامان ما بر گوشه دامان گل

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode