گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

غوره من شد مویز از سردی دنیای خشک

سوخت خون چون نافه ام در دل ازین صحرای خشک

عالم خاک از وجود تازه رویان مفلس است

برنمی خیزد گل ابری ازین دریای خشک

چشم بی اشک و دل بی آه زیر گل خوش است

زهر می بارد زروی ساغر و مینای خشک

ساده لوحی بین که پیش برق بی زنهار عشق

هیزم تر می فروشد زاهد از سیمای خشک

چون قلم برداشته است ازمردم دیوانه حق

نی چرا درناخن من می کند سودای خشک

زهد را خون درجگر از باده گلرنگ کن

آتش تر می کند درمان این سرمای خشک

کشتی ماشد بیابان مرگ چون موج سراب

قطره زد از بس که هر جانب درین دریای خشک

ازنهال او که چندین میوه تر میدهد

قسمت صائب چرا گردید استغنای خشک ؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode