عاشق سرگشته را از گردش دوران چه باک ؟
موج دریا دیده را از شورش طوفان چه باک ؟
کشتی بی ناخدا رابادبان لطف خداست
موج ازخود رفته را ز بحر بی پایان چه باک ؟
سد راه عشق نتواند شدن تدبیر عقل
سیل بی زنهار رااز تنگی میدان چه باک ؟
نیست وحشت ازغبار تن دل آگاه را
پرتو خورشید را از خانه ویران چه باک ؟
نیست درکنعان زیوسف دور بوی پیرهن
روح بالا دست را از عالم امکان چه باک ؟
پاکدامانی است باغ دلگشا آزاده را
یوسف بیجرم را از تنگی زندان چه باک ؟
فارغند از خصمی اختر ملایم طینتان
میوه فردوس را از تیری دندان چه باک ؟
از محک پروا ندارد نقره کامل عیار
خود حسابان رازروز محشر ودیوان چه باک ؟
می کند رسوا ترازو جنس ناسنجیده را
مردم سنجیده را ازشکوه در حشر از میزان چه باک ؟
نیست گردون منفعل از تلخکامیهای خلق
میزبان سفله را از شکوه مهمان چه باک ؟
رو نمی تابد ز حرص ازنان سوزن دار، سگ
دیده های نرم را از تیزی دربان چه باک ؟
شمع می لرزد به جان خویش از بیمایگی
شعله پرمایه را ز افشاندن دامان چه باک؟
سرو ازبیمهری باد خزان آسوده است
صائب آزاده را از سردی دوران چه باک ؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کشتی بیناخدا را بادبان لطف خداست
موج از خودرفته را از بحر بی پایان چه باک؟
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.