ای زلف سرکش تو ز بالا کشیدهتر
مژگان و چشم شوخ تو از هم رمیدهتر
از من مپوش چهره که فردوس تازه روی
شبنم نداشته است ز من پاک دیدهتر
حیرانی جمال تو شد انجمنفروز
سیماب را ز آینه کرد آرمیدهتر
عاشق چگونه در نظر آرد ترا، که هست
سر تا به پای حسن تو از هم رمیدهتر
هرچند آفتاب به هر کوچهای دوید
رسوایی من است به عالم دویدهتر
عاشق کسی بود که چو بیاختیار شد
دارد عنان شرم و ادب را کشیدهتر
زنهار پا ز عالم حیرت برون منه
کآنجاست آسمان ز زمین آرمیدهتر
زندان به روزگار شود دلنشین و ما
هر روز میشویم ز دنیا گزیدهتر
شاخ از ثمر خم و بیحاصلی فزود
هرچند بیشتر قد ما شد خمیدهتر
در کام مار دم زده، انگشت مارگیر
هرگز نبوده است ز من دل گَزیدهتر
صائب مقام دام بود خاکهای نرم
پرهیز کن ز هر که بود آرمیدهتر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر شب منم ز هجر پریشان و دیده تر
دل از برم رمیده و من زو رمیده تر
افغان ز تو که هست به گوشت فغان من
هر چند بیش می شنوی ناشنیده تر
شیرین غمی ست عشق، ولیکن زمان کجاست؟
[...]
دارم دلی ز طایر وحشی رمیده تر
هرچند دورتر ز کسان آرمیده تر
تا آن خدنگ قامت از آغوش من برفت
پشتم شکسته تر شد و قدم خمیده تر
خونی که حکم بود بریزد خطا نشد
[...]
لب گرم شکوه بود که گردید دیدهتر
شد ناشنیده شکوة ما ناشنیدهتر
گفتیم چشم او به فسون رام ما شود
این آهوی رمیده دگر شد رمیدهتر
واماندگان ناله ز دنبال میرسند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.