گنجور

 
صائب تبریزی

پاس درد و داغ عشق از دیده های شوردار

در میان زنگیان آیینه را مستور دار

نیست در دست سبوی می عنان اختیار

راز عشق از دل تراوش گر کند معذور دار

ریزه چینان قناعت پرده دار آفتند

خرمن خود را نهان در زیر بال مور دار

بی نمک نتوان جگر خوردن درین ماتم سرا

حق بخت شور را ای بی نمک منظور دار

از دو دست خویش کن ظرف طعام و آب خویش

ملک چین را سر بسر ارزانی فغفور دار

دور تا از توست در مهمانسرای روزگار

کاسه خود سرنگون چون نرگس مخمور دار

نیستی صائب حریف برق بی زنهار ما

زینهار از آتش ما دست خود را دور دار

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode