ای زیاد لعل میگون تو کام جان لذیذ
در فراقت در دل شبهای تار افغان لذیذ
گرچه در شیرینی و لذت مثل آمد نبات
حاش لله کان بود همچون لب جانان لذیذ
از در و دیوار جانان حسن می ریزد مدام
زان زلیخا را بود نظاره زندان لذیذ
بردن نام خدنگت کام جان شیرین کند
تیر مژگان ترااز بس بود پیکان لذیذ
گرچه آب تیغ او باشد گوارادر مذاق
لیک صائب راست آب خنجر مژگان لذیذ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر بود در پیش مهمان، نعمت الوان لذیذ
نیست در کام کرم، جز خوردن مهمان لذیذ
در مذاقم تا شدم از زهر فرقت تلخ کام
هیچ نعمت نیست چون جمعیت یاران لذیذ
هست حرف تند ناصح تلخ بر بیحاصلان
[...]
ای به امید وصالت تلخی هجران لذیذ
آب تیغت در گلو چون قطره حیوان لذیذ
لذت زیبایی خال رخت از دل نرفت
وه که هندو بچه مینو بود چندان لذیذ
گاه مژگانت رباید از کفم دل، گاه خط
[...]
ای نگاه شفقتآمیزت مرا از جان لذیذ
هرچه باشد در جهان خوشتر مرا از آن لذیذ
هست در کامم گوارا تلخی زهر غمت
گرچه باشد در مذاق هر گدایی نان لذیذ
من گرفتارم کنون با درد بیدرمان تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.