آن خرمن گل چون ز در باغ درآید
سرو از لب جو چند قدم پیشتر آید
گر در بغل غنچه فردوس درآیم
چون چاک گریبان قفس در نظر آید
با آه جگر سوختگان اشک نباشد
غواص چو تعجیل کند بی گهر آید
هشدار که چون بلبل ما بال فشاند
از صدقفس آواز پروبال برآید
بابی هنران اختر بدکار ندارد
این سنگ برآیینه اهل هنر آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و لطافت گلها در باغ اشاره میکند و از آنها به عنوان نمادی از عشق و زیبایی یاد میکند. او بیان میکند که حتی اگر به فردوس (بهشت) برود، حسرت و گرفتاریهایی که در قفس دارد را فراموش نمیکند. همچنین، به اهمیت صبر و غم در عشق میپردازد و به بلوغ احساسات انسانی اشاره میکند. در نهایت، شاعر هشدار میدهد که هنرمندان و افرادی که در جستجوی هنر هستند، باید از دنیا و مشکلات آن آگاه باشند. יש
هوش مصنوعی: وقتی که تودهای از گل به داخل باغ بیاید، سرو به خاطر زیباییاش چند قدم جلوتر از لب جوی میرود.
هوش مصنوعی: اگر به بغل گلهایی که در بهشت هستند برسم، مانند چاکی از گریبان قفس به نظر خواهد آمد.
هوش مصنوعی: وقتی دلهای سوخته با آه و ناله خود به گلو میآیند، دیگر اشکی نمیماند. کسی که عجله کند و بدون عمق و حقیقت حرکت کند، در نهایت چیزی با ارزش و گرانبها به دست نخواهد آورد.
هوش مصنوعی: مواظب باش که وقتی بلبل از قفس خارج میشود و پرواز میکند، صدای دلنشینی از خود درمیآورد.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که ستاره هنر دیگر عیب و نقصی ندارد و این سنگ بر روی آینه هنرمندان نمایان میشود. به عبارتی، زمانهای فرارسیده که هنرمندانی با استعداد و بدون نقص ظهور میکنند و ویژگیهای برجسته آنها مانند انعکاسی بر روی آینه نمایان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر روز مرا عشق نگاری بسر آید
در باز کند ناگه و گستاخ در آید
ور در بدو سه قفل گران سنگ ببندم
ره جوید و چون مورچه از خاک برآید
ور شب کنم از خانه بجای دگر آیم
[...]
هرگه که مرا ز آمدن تو خبر آید
از جان و دلم انده دیرینه برآید
بسیار عنا دیدم در کان گهر من
از بخت همی کانم نزد گهر آید
هر روز من از آمدنت شاد کنم دل
[...]
آخر چو بود عمر همه کام برآید
شب گر چه بود تیره هم آخر سحر آید
هر نکته که از زهر اجل تلختر آید
آن را چو بگوید لب تو چون شکر آید
در چاه زنخدان تو هر جان که وطن ساخت
زود از رسن زلف تو بر چرخ برآید
هین توشه ده از خوشه ابروی ظریفت
[...]
گر صبر کنی ور نکنی موی بناگوش
این دولت ایام نکویی به سر آید
گر دست به جان داشتمی همچو تو بر ریش
نگذاشتمی تا به قیامت که بر آید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.