گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

جان از وداع سبکتاز می شود

لوح مزار، شهپر پرواز می شود

در کام کش زبان که زبان نفس دراز

چون شمع روزی دهن گاز می شود

از صحبت خسیس حذر کن که چشم را

یک برگ کاه مانع پرواز می شود

نتوان به زخم تیغ لبش را ز هم گشود

هر دل که مخزن گهر راز می شود

قطع نظر ز خواب بهارست لازمش

با عندلیب هر که هم آواز می شود

باشد عیار همت افتادگان بلند

شبنم به آفتاب نظرباز می شود

رعناترست سرو ز اشجار میوه دار

آزاد هر که گشت سرفراز می شود

افغان که در گرفتن دامان سعی من

خار شکسته چنگل شهباز می شود

صائب ز آه سرد دل تنگ وا شود

گر غنچه از نسیم سحر باز می شود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode