گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

خط تو راه دین ودل وهوش می زند

ته جرعه ای است این که به سرجوش می زند

از خط سبز مستی حسن تو کم نشد

این می به شیشه رفت وهمان جوش می زند

بر آتش عذار تو دامان دیگرست

هر سیلیی که خط به بناگوش می زند

از خط فزودمستی آن چشم پر خمار

در نوبهار چشمه فزون جوش می زند

روی زمین زلغزش مستان شودکبود

زینسان که جلوه توره هوش می زند

از شرم اگرچه نیست زبان طلب مرا

خمیازه حلقه بر لب خاموش می زند

با سرو سرکشی که ز خودراست بگذرد

امید فال خلوت آغوش می زند

سنگی که می زند به من آن طفل شوخ چشم

دست نوازشی است که بر دوش می زند

باشد پیاده ای که زندخنده برسوار

زاهد که خنده بر من مدهوش می زند

صائب دلیل پختگی عقل خامشی است

تا نارس است باده به خم جوش می زند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode