خطی که گرد رخ او ز مشک ناب بود
یکی ز حلقه بگوشانش آفتاب بود
به خواب نازندیده است دولت بیدار
گشایشی که در آن چشم نیمخواب بود
چنین که سنگدل افتاده کوه تمکینت
عجب که ناله عشاق را جواب بود
شراب تلخ ز شیرین بود گواراتر
ز لطف بیش مرا چشم برعتاب بود
ز علم رسم دل خویش ساده که کتاب
به چشم زنده دلان پرده های خواب بود
ز روشنایی دل ظلمت است قسمت نفس
سیاه روزی خفاش از آفتاب بود
فریب جلوه دنیا مخور ز بی بصری
که غول تشنه لبان موجه سراب بود
به سعی خویش بودغره از سیاه دلی
اگر چه بال و پرسایه ز آفتاب بود
شمرده نه قدم خویش تا رسی به مراد
که دوری ره نزدیک از شتاب بود
ز روشنایی دل خواب شد به چشمم تلخ
نمک به دیده روزن ز ماهتاب بود
ز برگ عیش دگرها شوند اگر خوشوقت
حضور صائب از اندیشه صواب بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترا که چتر زراندود آفتاب بود
هلال عید به اندازه رکاب بود
همان خورم به رگ خواب نیش بیداری
اگر چه بسترم از پرده های خواب بود
مزن به شیشه ما سنگ محتسب زنهار
[...]
دلی که در غم فرزند بوتراب بود
به روز حشر دگر فارغ از عذاب بود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.