مرا ز خویش کی آن غنچه لب جدا می کرد؟
به حرف و صوت اگر شوقم اکتفا می کرد
اگر به دیده من یار خویش را می دید
به روزگار من خسته دل چها می کرد
نخست طاقت دیدار کاش می بخشید
ز من کسی که تمنای رونما می کرد
خبر نداشت که بر خاک نقش خواهد بست
مرا کسی که ز خاک درش جدا می کرد
ز جغد، ناز پریزاد می کشد امروز
سری که سرکشی از سایه هما می کرد
نظر ز روی عجوز جهان نمی بستم
اگر به دیدن او خنده ام وفا می کرد
نصیبی از کرم وجود، بحر اگر می داشت
چرا صدف دهن خود به ابر وا می کرد؟
نبود نور بصیرت به چشم صائب را
وگرنه دامن فرصت کجا رها می کرد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
در آن زمان که علی اکبر جوان ز پدر
به کربلا طلب جنگ را اشقیا میکرد
نظر به عارض وی مینمود شاه شهید
به عرش قاصد آه از جگر رها میکرد
نگه به قامت وی میفکند و تیر غمش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.