غزل شمارهٔ ۳۷۲۰
طراوتی که ز رخسار یار می بارد
کجا ز ابر به چندین بهار می بارد؟
مرا ز روی فروزان شمع روشن شد
که نور از رخ شب زنده دار می بارد
اگر نه دل سیهی راست سوختن لازم
چرا به سوخته دایم شرار می بارد؟
توان به خون دل از سوز عشق برخوردن
که داغ بر جگر لاله زار می بارد
چگونه شیشه دل ایمن از شکست شود؟
که سنگ حادثه زین نه حصار می بارد
به خلق فیض رسان باش در زمان حیات
که پیشتر ز خزان نخل بار می بارد
چو نخل هستی من بی برست، حیرانم
که سنگ بر من مجنون چه کار می بارد؟
کراست زهره که اندیشه نگاه کند؟
چنین که شرم ز رخسار یار می بارد
فشاند گرد یتیمی گهر ز دامن خویش
همان بر آینه من غبار می بارد
ازان همیشه بود روی شمع نورانی
که اشک در دل شبهای تار می بارد
چرا به اختر طالع ننازد اسکندر؟
که نور از آینه اش بر مزار می بارد
فریب راستی از کجروان مخور زنهار
که زهر بیشتر از تیر مار می بارد
ز جرم بی عدد خویش غم مخور صائب
که ابر رحمت حق بی شمار می بارد
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.