کجا به حال مرا چاره ساز می آرد؟
ز خویش هرکه مرا برده، باز می آرد
اگر نه عشق حقیقی درین جهان باشد
که روی من به جهان مجاز می آرد؟
به مهره دل مومین من چه خواهد کرد
رخی که آینه را در گداز می آرد
به حمله کوه گران را سبک رکاب کند
غمی که بر سر من ترکتاز می آرد
اگر نه پرده چشم جهان شود حیرت
که تاب جلوه آن سرو ناز می آرد؟
چنان که ناز ترا دور می کند از من
مرا به سوی تو عجز و نیاز می آرد
مده ز دست حیا را که صید عالم را
به چشم دوخته این شاهباز می آرد
حضور قلب بود شرط در ادای نماز
حضور خلق ترا در نماز می آرد
کند ز کعبه دلالت به دیر حاجی را
مرا ز فکر تو هرکس که باز می آرد
ازان به چشم ره گریه بسته ام صائب
که جای اشک گهرهای راز می آرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه [دلبری] است که هرگاه ناز می آرد
تمام ناشده نازش [نیاز] می آرد
بغیر نخوت حج، حاجی بیابانگرد
دگر چه تحفه ز راه حجاز می آرد
در این سراچهٔ بازیچه، می ندانم کیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.