گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

خوشا روزی که بینم دلبر بگزیده خود را

ز رخسارش برافروزم چراغ دیده خود را

چرا ممنون شوم از گلشن آرا من که می دانم

به از صد دسته گل، دامن برچیده خود را

به دامان صدف بار دگر افکندم از ساحل

ز قحط قدردانان گوهر سنجیده خود را

سرآمد چون جرس هر چند در فریاد عمر من

نشد بیدار سازم طالع خوابیده خود را

ز آب زندگی ریگ روان سیری نمی دارد

ز می سیراب چون سازم دل غم دیده خود را

صدف از ابر نیسان می کند بیجا گهر پنهان

نگیرد پس کریم از سایلان بخشیده خود را

نیندازد به هر آلوده دامن عشق او سایه

به خاصان می دهد شه، جامه پوشیده خود را

همان شایسته رخسار او صائب نمی دانم

اگر در چشمه خورشید شویم دیده خود را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode