فتنه را چشم سیه مست تو هشیار کند
شرم را روی عرقناک تو بیدار کند
هرکه را فکر سر زلف تو در هم پیچد
کمر وحدت خود حلقه زنار کند
نکند شبنم گل ریگ روان را سیراب
آب کوثر چه به لب تشنه بیدار کند؟
آنقدر گرد کدورت ننشسته است به دل
که مرا سیل گرانسنگ سبکبار کند
ادب عشق بر آن رند نظر باز حلال
که تماشای گل از رخنه دیوار کند
راه هموار کند پرده خواب آبله را
رهنورد تو حذر از گل بی خار کند
زنگ در سینه من ریشه رسانده است به آب
سعی صیقل چه به این آینه تار کند؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زین پس ار بخت مرا لطف تو بیدار کند
هر عزیزی نتواند که مرا خوار کند
هدف تیر نظر چون دل اغیار کند
همه پیکان جهان بر دل من کار کند
گر از این دست دهد آن بت ترسابچه می
ای بسا صوف سفید اطلس گلنار کند
هم رود حرف به هشیاری مستان ریا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.