تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جامها
چون رم آهو بیابانی شدند آرامها
دلبری را زلف او در دور خط از سر گرفت
میشود از خاک افزون حرص چشم دامها
خام کرد آن آتشینرو آرزوهای مرا
گرچه از خورشید تابان پخته گردد خامها
هر سؤالی را جوابی پیش ازین آماده بود
بیجواب از کوه تمکین تو شد پیغامها
پستهها را لعل میگونت گریبانچاک کرد
تلخ شد از چشم شوخت خواب بر بادامها
سنگ میشد پیش ازین در پنجه ابرام، موم
از دل سخت تو بیتأثیر شد ابرامها
راست ناید با وطن نقش گرامیگوهران
روی در دیوار باشد در نگینها نامها
نیست اوج اعتبار پوچمغزان را ثبات
کوزه خالی فتد زود از کنار بامها
از دو جانب بود مشکل جمع کردن خویش را
فکر آغازم برآورد از غم انجامها
شد منور سینه من صائب از داغ جنون
خانه تاریک را روشن کند گلجامها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
پخته میگردند از سودای زلفش خامها
این ره باریک، رهرو را دهد اندامها
این غزالی را که من صیاد او گردیدهام
چشم حسرت میشود در رهگذارش دامها
قاصد بیرحم اگر از خود نسازد حرف را
[...]
مینهد بر سینه، داغم، عشق سیماندامها
یا برای مرغ دل میگسترد گل، دامها
سینه را چندان کند تا از برش دور افکند
میکند دایم نگین پهلو تهی زین نامها
نیست حرف راستبازانت، دورو، کاین قوم را
[...]
ای ز چشم میْپرستت مست حیرت جامها
حلقهٔ زلف گرهگیرت به گوش دامها
در تبسم کم نشد زهر عتاب از نرگست
کی به شور پسته ریزد تلخی از بادامها
دامنت نایاب و من بیتاب عرض اضطراب
[...]
عمرها شد میزنم در راه عشقش گامها
رفتن رنگ است از ما بستن احرامها
اعتبار ما و من از نشئه کیف و کم است
فال فرصت میزند هر دم صدای جامها
سرخ و زرد این جهان را حاجت اکسیر نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.