گنجور

 
صائب تبریزی

خانه‌ای کز نور حسن او مصفا می‌شود

حلقه بیرون در محو تماشا می‌شود

هر طلسمی را به نام باددستی بسته‌اند

چشم یعقوب از نسیم پیرهن وامی‌شود

شرط قطع وادی هستی مجرد گشتن است

زور می‌آرد به ره رهرو چو تنها می‌شود

می‌زند غیرت نمک بر دیده خونبار من

در سر هرکس که شور عشق پیدا می‌شود

چون نگرداند رخ از تیغ شهادت مرده‌دل؟

زشت با آیینه چون شد چهره، رسوا می‌شود

خودنمایی کار ما را در گره انداخته است

قطره چون برداشت دست از خویش دریا می‌شود

صد تماشا هست در پوشیدن چشم از جهان

وای بر چشمی که غافل زین تماشا می‌شود

می‌زند خود را به ساحل، بازمی‌گردد به بحر

از محیط عشق هر موجی که پیدا می‌شود

می‌فتد در رشته جان صد گره از پیچ و تاب

صائب از زلف سخن تا یک گره وامی‌شود

 
 
 
کلیم

ای که تو دلتنگی، از گریه دلت وامی‌شود

تنگنای عشق زین خمخانه صحرا می‌شود

هر کرا توفیق عیبِ‌خویش‌بینی داده‌اند

بعد مردن بر مزارش کور بینا می‌شود

بسترم برداشت موج از استخوان پهلویم

[...]

صائب تبریزی

عیب پاکان زود بر مردم هویدا می‌شود

در میان شیر خالص موی رسوا می‌شود

زشت در سلک نکویان می‌نماید زشت‌تر

پای طاوس از پر طاوس رسوا می‌شود

می‌کند خلق بزرگان در هواخواهان اثر

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سیدای نسفی

قامتش چون از بهار جلوه رعنا می شود

چون گل خمیازه آغوش نظر وا می شود

گر نسازد زلف آهم را جنون مشاطه گی

در گلوی من نفس زنجیر سودا می شود

از کلاهم گل کند برگ خزان و نوبهار

[...]

بیدل دهلوی

حسرت مخمورم آخر مستی انشا می‌شود

تا قدح راهی‌ است ‌کز خمیازه‌ام وامی‌شود

جز حیا موجی ندارد چشمهٔ آیینه‌ام

گرد من چندان ‌که روبی آب پیدا می‌شود

بس که دارد بی‌نشانی پرده ناموس من

[...]

سعیدا

دل ز بیداد غم خوبان مصفا می‌شود

از غبار راه یوسف، کور بینا می‌شود

از تو زیبا می‌نماید دل به هر نوعی بری

عشوه‌گر با ناز همراه است رعنا می‌شود

آنچه من در گریهٔ خود دیده‌ام از روی تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه