در کنار دایه حسن او جهان افروز بود
در دل سنگ این شرار شوخ عالمسوز بود
رشته پیوند من با گلرخان امروز نیست
مرغ من در بیضه با اطفال دست آموز بود
تا شدم روشن به چشم من جهان تاریک شد
زنگ بر آیینه من طالع فیروز بود
داغ سودا در حریم سینه سوزان من
منفعل از جلوه خود چون چراغ روز بود
در نیستان خامه من در میان خامه ها
همچو چشم شیر از گرمی جهان افروز بود
گرچه صائب روشن از من گشت این ظلمت سرا
اعتبارم در نظرها چون چراغ روز بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.