دل در آن زلف زره سان جای خود وا می کند
شست چون صاف است پیکان جانی خود وا می کند
موشکافان زود در دلها تصرف می کنند
شانه در زلف پریشان جای خود وا می کند
طوطی از شیرین زبانی محرم آیینه شد
در دل آهن سخندان جای خود وا می کند
شد خراباتی گل از روی گشاد خویشتن
بوسه در لبهای خندان جای خود وا می کند
روی شرم آلود در گلزار جنت محرم است
گل در آن چاک گریبان جای خود وا می کند
ناخن جوهر شود در بیضه فولاد بند
در دل آن خط چو ریحان جای خود وا می کند
از هوا گیرند چشم پاک را سیمین بران
شبنم ما در گلستان جای خود وا می کند
حرف روشن گوهران هرگز نیفتد بر زمین
در صدفها اشک نیسان جای خود وا می کند
از سخن آخر به دولت می رسند اهل سخن
مور در دست سلیمان جای خود وا می کند
دور باشی نیست حاجت قهرمان عشق را
برق صائب در نیستان جای خود وا می کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.