نمک به دیده غفلت کن از سفیده صبح
که صد کتاب سخن هست در جریده صبح
ما ز جامه احرام را کفن زنهار
مشو چو مرده دلان غافل از سفیده صبح
ازان سفینه خورشید آسمان سیرست
که بادبان کند از پرده های دیده صبح
چو آفتاب بود گرم، نان راهروی
که روزیش بود از سفره کشیده صبح
بیاض سینه روشندلان رقم سوزست
ستاره نقطه سهوست بر جریده صبح
به سوزن مژه آفتاب هیهات است
رفوپذیر شود سینه دریده صبح
مرا که با دل شب راز در میان دارم
چه دل گشاده شود صائب از سفیده صبح؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.