می گلرنگ خونی رازست
لب ساغر خموش غمازست
دهن شیشه مغرب عقل است
لب پیمانه مشرق رازست
یک الف وار نیست گوشه امن
صفحه خاک، سینه بازست
عقل با عشق مشتبه نشود
ذره از آفتاب ممتازست
بلبل بوستان شوق ترا
شکن دام، بال پروازست
طور آخر گل از تجلی چید
کار افتادگان خداسازست
دل صائب ز شوق آب شده است
تشنه خاک پاک شیرازست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باربد زخم و سرکش آوازست
شادی افزای و رنج پردازست
راز این کلبه نفس غمّازست
عقل کل گنجخانهٔ رازست
گر سفیهی زبان دراز کند
که فلانی به فسق ممتازست
فسق ما بیبیان یقین نشود
و او به اقرار خویش غمازست
اوحدی، این سخن نه بر سازست
او پدیدار و دیدهها بازست
چون سفیهی زبان دراز کند
که فلانکس بفسق ممتازست
فسق او زین بیان یقین نشود
واین باقرار خویش غمازست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.