در وطن جوهر سخن خوارست
در نگین نام رو به دیوارست
در غریبی کند سخن شهرست
گل نمایان به طرف دستارست
نیست از جذب کهربا نومید
کاه هر چند زیر دیوارست
بر ندارد کسی که بار از دل
دیدنش بر دل جهان بارست
پاس رخسار گلعذاران را
عرق شرم، چشم بیدارست
بیکسان را غمی نمی باشد
غم عالم به قدر غمخوارست
دل عاشق کجا و کعبه و دیر؟
کودک شوخ، خانه بیزارست
هر بلندی که آخرش پستی است
پیش صاحب بصیرتان دارست
مور تلخی نمی کشد صائب
خاک بر قانعان شکرزارست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نوبهاری عروس کردارست
سرو بالا و لاله رخسارست
باغ پر پیکران کشمیرست
راغ پر لعبتان فرخارست
کسوت این ز دیبه روم است
[...]
آن کسی بد کند که بدکارست
از تو نیکی همه سزاوارست
حسن را از وفا چه آزارست
که همه ساله با جفا یارست
خود وفا را وجود نیست پدید
وین که در عادتست گفتارست
از برون جهان وفا هم نیست
[...]
گو گلاب از گل و گل از خارست
نوش در مهره مهره در مارست
آنچه بنوشتم ارچه بسیارست
درمی از هزار دینارست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.