گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

از شش جهتم همچو شرر سنگ گرفته است

این بار جنون سخت به من تنگ گرفته است

در پنجه شیرست رگ و ریشه جانم

تا شانه سر زلف تو در چنگ گرفته است

زان چهره گلرنگ خط سبز دمیده است؟

یا آینه بینش من زنگ گرفته است

ایام حیاتم شب قدرست سراسر

تا دل ز من آن طره شبرنگ گرفته است

خون می خلدم در جگر از رشک چو نشتر

تیغ تو ز خون که دگر رنگ گرفته است؟

چون گوشه نگیرم ز عزیزان، که مکرر

از آب گهر آینه ام زنگ گرفته است

تاب سخن سخت ز معشوق ندارد

صائب که مکرر ز هوا سنگ گرفته است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode