گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

بر هر که نظر می فکنم مست و خراب است

بیداری این طایفه خمیازه خواب است

بی اشک ندامت نبود عشرت این باغ

از خنده گل آنچه بجامانده گلاب است

چون اخگرسوزان، دل ما سوختگان را

گر قطره آبی است همین اشک کباب است

دیوان مکافات به ظالم نکند رحم

خط حسن ستمکار ترا پای حساب است

چون ماه نو از دیدن ما چشم مپوشید

کز قامت خم هستی ما پا به رکاب است

هر خیره نگاهی نتواند ز تو گل چید

آتش ز تماشای تو یک چشم پر آب است

با جنگ، بدآموز مرا خوی تو کرده است

مقصود من از نامه نه امید جواب است

دیوار خرابی که عمارت نپذیرد

مستی است که در پای خم باده خراب است

کیفیت می می برم از چهره محجوب

رخسار عرقناک، مرا عالم آب است

در مشت گلی نیست که صد نکته نهان نیست

در دیده صاحب نظران خشت کتاب است

هر کس که خموش است درین میکده صائب

چون کوزه لب بسته پر از باده ناب است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode